خلاصه کتاب:
لیلا دختر سلیمان خان به جای قصاص برادرش خون بهای صادق پسر حیدرخان می شود. حیدرخان قبل از سفرش لیلا را به دایه می سپارد تا از او کار بکشد تا تقاص خون پسرش را بگیرد. دایه با همراهی زنان خان نهایت قصاوت و بی رحمی را در قبال لیلا به کار می برند ولی او جان سالم به در می برد تا اینکه خان بر میگردد و دایه برای اینکه کار خود را توجیه کند به لیلا تهمت بی آبرویی می زنند ولی با رو شدن اصل ماجرا لیلا می گریزد و با کمک یوسف نامی عازم جنگل می شوند و آنجا با هم مخفیانه ازدواج می کنند…
خلاصه کتاب:
نام شخصیت اصلی این داستان فردی به نام آندرس است، این فرد قصد دارد که مجسمه بسیار ارزشمند و خانوادگی که دزدیده شده بود را پس بگیرد. او برای باز پس گیری این مجسمه به کمک یک دزد احتیاج دارد. کسی که توانایی های لازم برای باز پس گیری این مجسمه را داشته باشد، این شخص که آندرس برای دزدی مجسمه انتخاب کرده است، دخترک برده ای است به نام سانکیا که با فقر دست پنجه می زند، آن ها برای گرفتن مجسمه راهی می شوند اما در این راه افراد دیگری هم وجود دارند که به جستجوی مجسمه می گردند و حاضرند برای گرفتن این مجسمه دست به هر جنایتی بزنند. در حین این ماجرا آندرس و دخترک هم ناگهان احساسی به هم پیدا می کنند.
خلاصه کتاب:
سرب” داستان زندگی مهتاست. دختر خوشبختی که نامزدی عاشق و وفادار داره با دوستانی که به او عشق میورزند. ولی با یک تصادف به کما میره و دریچۀ جدیدی از زندگی بر روی او گشوده میشه. مهتا ۴۰ روز فرصت داره تا ۵ قطره اشک رو جمع کنه و به زندگی برگرده…
خلاصه کتاب:
حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه میکرد. چهره اش زیر آن تاج با شکوه و آن تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود. یک قدم رو به عقب برداشت و یکبار دیگر به خودش در آیینه قدی نگاه کرد. هنر دست آرایشگر ماهر، زیبایی صورتش را دو چندان کرده بود و آن لباس عروس خوش برش و خوشدوخت، هیکل تراشیده و ظریف و رعنایش را با ابهت تمام قاب گرفته بود.
خلاصه کتاب:
بالتو پادشاه مغرور و خطرناک کشور لحظه ی آخر از پس دادن کسینی به شوهر لوسین خلافکار و ترسناکش پشیمون میشه! بالتو انتخاب کرد که کسینی رو آزاد کنه، اون دختر جذاب و خواستنی لیاقتش رو داشت، اما وجود لوسین مانع اینکار میشد! کسینی ارزشمندتر از هر چیزی درجهان بود و بالتو با انتخابِ آزادیِ اون باید تاوان سختی پس می داد! لوسین خودخواه و خونخوار هرگز از کسینی دست برنخواهد داشت، اون می خواست کسینی رو شکنجه کنه، عذاب بده و بعد از دست درازی… با بمب هاش اون رو به هزاران تیکه تقسیم کنه! اما… بالتو بهش گزینه ی بهتر و به نفع تری پیشنهاد داد!
خلاصه کتاب:
داستان درمورد، دختری بهاسم رهاست، دختری ۲۳ساله که کمی متفاوتتر از سایر دخترهای دیگهاست، تظاهر میکند بی احساس است اما برعکس، کوهی از احساسات است! اما از بخت بدش تنهاست، پدر رها یه عملی معتاده که زنش را موقع دعوا به قتل میرساند و از آن به بعد رهای ۱۸ساله را مدام کتک میزند، رها تا جایی که میتواند تحمل می کند اما زمانی که پدرش قصد سو استفاده از او را دارد، از خونه فرار میکنه! تک و تنها و آواره میچرخد، تا اینکه کسی پیداش میکند، یک زن، مثل یه ناجی نجاتش میدهد اما…
خلاصه کتاب:
بهار یه زمانی گل سر سبد دانشکده اشون بوده کسی که کلی هواخواه داشته اما میون این همه هواخواه، چشم بهار به دنبال گل پسر دانشکده اشونه عرفان مستوفی رادمرد و چشم و چراغ دانشکده. بهار و عرفان تو یه روز خیلی قشنگ با هم ازدواج می کنن اما بهار تازه اونجاست که می فهمه زندگی به قشنگی داستان شاه پریون نیست سختی داره و محنت دقیقا تو همین روزهاست که بهار جا میزنه وعرفان می مونه وزخم هایی که از بهار ونااهلیش خورده حالا سال ها از اون روزهای رنگین ودر عین حال پر درد گذشته بهار بدجوری پشیمونه و…
خلاصه کتاب:
گرچه مغزم مسلسل وار دستور گریز صادر میکرد اما دستم، جانِ بستنِ پنجره را نداشت. پنجره ای که ناجوانمردانه، در پس هوای یخ زده اش، رایحه ی لطیف عطر او را، مهمان اتاق کرده بود. نمی دانستم کدام از خدا بی خبری، به سلیقه ی شیرین خاطرات من، دستبرد زده و دارد آن سوی پنجره، بوی سال های گذشته را بر سر دلِ دلتنگ من می کوبد.
خلاصه کتاب:
ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه. درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه. با ورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رازی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.