دانلود رمان یه نفر مثل تو از ویدا چراغیان با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پرستو که از سن بچه گی دچار کمبود محبت پدری بوده دلبسته ی رضا میشود که بیست سال از خودش بزرگتره است رضایی که پنهانی عاشق پرستو هست و تمام فکر و ذکرش به اون ۲۰ سال تفاوت سنی بینشون… رضا قرار است به اصرار مادرش با دختر عمه ش نغمه ازدواج کند تا اینکه شب سال نو…
خلاصه رمان یه نفر مثل تو
آفتاب رنگ و رو پریده ی بهمن ماه خیابان های سرد و یخ بسته ی تهران را در آغوش گرفته بود و گه گاهی صدای بوق ماشین هایی که پشت چراغ قرمز خیابان ولیعصر ایستاده بودند، ذهن خسته و بی حوصله اش را بی طاقت تر از قبل می کرد. آن روز هم مثل خیلی روزها برایش خوش نبود. از آن روزهای بی رنگ و بی انگیزگی. از همان ها که بارها و بارها طعم گسش را چشیده بود. روزهای تلخی که همه ی کودکی هایش را قربانگاه امیال سخیفانه و ناجوانمردانه ی پدرش می کرد و او ذهنش از این نقاب زدن های گاه و بیگاه گذشته خسته بود.
نگاهی به ساعت روی مچش انداخت و پا تند کرد. دست هایش را به جیب بارانی سورمه ای رنگش فرو برد و لباسی که برای شب انتخاب کرده بود در ذهنش مجسم کرد. شاید دیدن نزدیکترین دوستش در لباس سفید عروسی تلطیفی برای احوال بی حالش میشد. کمی جلوتر با عطر دل انگیز و روح بخش گلفروشی دست از افکارش کشید. ماشین مدل بالایی که به سبک بسیار زیبا و ژورنالی گل آذین شده بود مجاور در گل فروشی نظرش را جلب کرد.
دستی روی گلبرگ های سفید و صورتی لیلیوم روی ماشین کشید و داخل مغازه شد -سلام علی آقا… عصر به خیر. با صدای او، نگاه فروشنده و مرد جوانی پوشیده در کت شلوار دودی رنگ و اتو کشیده، همزمان به سویش کشیده شد. چهره ی آشنای فروشنده به تبسمی گرم از هم باز شد. -سلام دخترم. عصر ما که با این دوماد خوشتیپ به خیره. ایشالا عصر تو هم خیر باشه… این طرفا بابا جون؟ نگاهی گذرا به مرد جوان انداخت و خیرگی نگاهش را نادیده گرفت: -یه سبد رُز قرمز میخوام. فقط خیلی عجله دارم….