خلاصه کتاب:
سیگار و فندکش را از روی اپن آشپزخانه چنگ زد.با احتیاط نسبی از کنار وسایل شکسته شده ی روی زمین، عبور کرد. دانه های درشت عرق، تمام صورتش را در بر گرفته، اما در پیشانی اش بزم دیگری بر پا بود. سر درد عصبی و خیسی پیشانی و موهایی که به پیشانی اش چسبیده بودند، عصبانی ترش می کرد. کلافه آستین پیراهن مردانه اش را روی پیشانی اش کشید. امشب زیادی تند رفته بود! زیاد از حد…
خلاصه کتاب:
داستان، داستانه دوتا مامور موفق اداره آگاهیه که اصلا آبشون باهم تویه جوی نمیره! یکیشون سرگرد سورن صادقی و دیگری سروان عسل آرمان. داستان از جایی شروع می شه که اداره آگاهی واسه دستگیری یه باند بزرگ قاچاق مواد مخدر مجبوره که دوتا مامور زبده رو بفرسته به عنوان یک زوج داخل این باند. اولین گزینه ها کسی نیستن جز بچه های داستان ما... داستانی پر از فراز و نشیب! حوادث مختلف واتفاق های جالب!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رازی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.