دانلود رمان سرب از نغمه نائینی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سرب” داستان زندگی مهتاست. دختر خوشبختی که نامزدی عاشق و وفادار داره با دوستانی که به او عشق میورزند. ولی با یک تصادف به کما میره و دریچۀ جدیدی از زندگی بر روی او گشوده میشه. مهتا ۴۰ روز فرصت داره تا ۵ قطره اشک رو جمع کنه و به زندگی برگرده…
خلاصه رمان سرب (کافه ژپتو)
آتیلا در کافه را باز می کند. از جلوی در هم صدای خنده و حرف شیما و پریسا می آید. آویز رنگی سرامیکی بالای در، دیلینگ می کند و همه ی سرها به طرف ما برمی گردد. هرم گرما و بوی مطبوع کافه به صورتم می خورد. بابک تنه اش را روی میز می اندازد شیما و پریسا نیم خیز می مانند. -اومدین؟! -الان؟! -آتیلا؟! نگفتم یه مسیج بده قبل از رسیدن؟! سریع به طرف در می چرخم. – من هیچی ندیدم!… می خواین تا آماده میشین، برم بیرون؟! پریسا با غرغر داد می زند: لازم نکرده!
شیما نمی دانم کِی آمده پشتم که دست می اندازد دور کمرم. – قربونت بشم… همینجوری وایسا تا بگم. آتیلا دلخور کنارش می زند. -خودم نگهش می دارم! از پسش برمیایم و خیالت راحت باشه، اینجوری بود؟! پریسا دوباره داد می زند: قرار بود تو هم یه ندا بدی قبل از آوردنش… عجب رویی داره ها! با خنده می گویم: به کارتون برسید! هنوز که من نفهمیدم اینجا چه خبره! آتیلا کنار گوشم زمزمه می کند: تو باهوش ترین و مهربون ترین دختر حوایی! شیما چشمک می زند. -باز پسر آدم شاعر شد!
صدای بابک و پریسا که درگیرند می آید. -اونو ولش کن… اینا رو بذار رو میز… -تو دست نزن خرابش کردی… و صدای سپهر: مهربون باشید! پریسا میان غر زدن هاش به بابک، جواب سپهر را می دهد. -یه کلمه هم از پدربزرگ! و صداش را بالاتر می برد. -آتیل! جای چسبیدن به مهتا، بیا اینا رو راس و ریس کن! دست بجنبون شب شد… آتیلا از روی روسری، گوشم را می بوسد و می رود. شیما لبخند می زند. -امان از این عاشق لوس! از میان استیکر لوگوی “کافه ژپتو”، خیام را می بینم که در را باز می کند…