دانلود رمان تقاص یک رویا از سیمای با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه. درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه. با ورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که…
خلاصه رمان تقاص یک رویا
به سمت اتاقم می رفتم که با حرف سینا به عقب برگشتم. _درهان. _سینا بزارش صبح میبینی نه حوصله دارم نه اعصاب فکر کردن به چیزیو. _باشه داداش میخواستم دوباره قالیچه ها حرف بزنم ولی باشه برای صبح. با کارای این دختره از فکرشون دراومده بودم اما واقعا حوصله حرف زدن درباره چیزیو نداشتم. با تکون دادن سرم گفتم : -باشه شب بخیر. -شب بخیر. متوجه شدم پشت سرم سینا و صنم دارن پچ پچ میکنن و مطمئنا درباره ابریشم حرف میزدن. بی توجه به سمت اتاقم رفتم و روی تخت دراز کشیدم زیر لب زمزمه کردم دختره سرتق پامو برید حالا رفته تو سوراخش قایم شده فکر کرده تا
کی میتونه اون تو بمونه. نمی دونم چرا از کارش چندان بدم نیومده بود. با کنجکاوی سراغ لب تابم رفتم روی تخت دراز کشیدمو صفحه مربوط به دوربینای مداربسته رو باز کردم. با بزرگ کردن دوربین اتاقش از کارش خندم گرفت منو زده بود و داشت با خیال راحت نقاشی می کرد با بزرگ کردن تصویر دهنم از چیزی که دیدم باز موند نمی دونستم بخندم یا عصبانی باشم داشت تصویر منو می کشید با دندونایی که شبیه که شبیه خوناشام بودن حالا صنم و سینا اصرار دارن کاری بهش نداشته باشم نمی دونن کرم از خود درخته. صفحه لب تابو خاموش کردمو کنارم گذاشتمش. صبح حساب این دختر
چموشو می رسیدم فعلا درد پام نمی ذاشت کاری کنم باید استراحت می کردم تا به وقتش سراغش برم. با ترس جیغی کشیدم و دستمو روی قلبم گذاشتم. _هه اتفاقا باید بترسی موش کوچولو دیشب زدی و رفتی و نموندی تا نتیجه کارتو ببینی. از صدای آرومش کنار گوشم قبض روح شدم سعی کردم ازش فاصله بگیرم که حلقه دستش دور کمرم محکم تر شد هنگ کرده بودم که نمی تونستم کارمو با یه دروغ توجیه کنم و مسخره ترین دلیل ممکنو به زبون آوردم اینقدر -فقط شوخی بود بجون خودت. اتفاقا منم شوخی خیلی دوست دارم موش کوچولو. -تقصیر خودت بود نمی خواستم کاردو داخل پات فرو کنم…