دانلود رمان یک نخ سیگار سوخته از محیا نگهبان با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان مردی خشن و جذاب، سی و دو ساله به نام ویهان است که عاشق دختری چهارده سال از خود کوچک تر می شود که افسار دلش را بریده، برای به دست آوردنش هر کاری می کند تا اینکه…
خلاصه رمان یک نخ سیگار سوخته
ویهان سرش را به پشتی صندلی تکیه می دهد و با نفس های عمیق، سعی دارد خودش را ارام کند. دست خودش نیست. خط قرمز هایش که پایمال می شود، اعصابش که خط می اندازد، طرف مقابلش را نمی شناسد. امروز هم بد خط قرمز هایش پایمال شد. هنوز هم با فکر اینکه کسی، روژان او را با ان لباس ها و سر و شکل دید زده و بهره برده، دیوانه می شود. صدای لرزان روژان که به گوش هایش می رسد، چشم هایش را باز می کند و گوش می دهد. -بهت گفتم به عشق اعتقاد ندارم. بهت گفتم دوست ندارم عاشق بشم.
بهت گفتم محدود شدن و دست و پام بسته شدنه و من دوسش ندارم. همه ی اینارو بهت گفتم ویهان. تو دقیقا همون ادمی… همونی که محدود میکنه و دست و پای منو می بینده. اذیتم میکنه… ویهان تو داری اذیتم میکنی… با این غیرتی شدن های بیخود و بی جهتت… با این اعمال و رفتارت. بی رحم می شود و بی توجه به حال و روز پسری که هر لحظه رو به افول می رود، ادامه می دهد. – مطمئنا اگه یک روز بخوام عاشق بشم… اون شخص تو نیستی… از تنهایی خسته شدم، از سوختن و ساختن خسته شدم.
اما تو ادمی نیستی که بتونم اونو به تنهاییم راه بدم. می گوید و ویهان هر لحظه حالش خراب تر می شود. دستش روی زانویش مشت محکمی می شود و ان مشت را با تمام زورش به پایش فشار می دهد. دختر همچنان ادامه می دهد. -من و تو نمی تونیم زوج خوبی واس هم باشیم. من و تو نمی تونیم همو درک کنیم و به درد همدیگه بخوریم. خواهش میکنم ویهان، برو و بزار راحت زندگیمو بکن. دست دختر روی دستگیره ی در می نشیند که انگشتان پسر دور بازویش حلقه می شود و او را به سمت خودش می کشد…