دانلود رمان سوارکار کثیف از ماهرو با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آوید اندرسون پسر دورگه ایرانی_امریکایی که به طور اتفاقی با اِما کِری رو به رو میشه و اونو از دست یک دزد عوضی نجات میده… آوید شبیه هیچ مردی نبوده که اِما تا به امروز شناخته. بااوج گرفتن خطر، آوید بیشتر و بیشتر تو خونه اِما رفت و آمد میکنه. تااینکه یک شب اتفاق غیرقابل جبرانی در اتاق اِما میوفته… شکستن قانون، بهای زیادی دارد آوید مجبور به مبارزه ای کثیف می شود تا عشق را بدست آورد…
خلاصه رمان سوارکار کثیف
من عاشق نشستن تو اتاقی بودم که فقط با چراغ درخت کریسمس روشن شده بود. من از تابش گرم و جادویی چراغ ها احساس غم و ناراحتی نمی کردم بلکه باعث این میشد، به ادمایی فکر کنم که دوسشون دارم. برای همین زودتر از همه بعد از جشن شکرگزاری شروع به تزئین درخت می کردم. من صاحب دوتا درخت ولنتاین زیبا بودم. من خیره شده بودم به جایی که چویی خواب بودم، یاد روزی افتادم که اونو تو اردوگاه کار داوطلبانه به سرپرستی قبول کردم. “حتما زندگی سختی داشتی!” در جواب، سگ آه بزرگی کشید و در اعماق خودش فرو رفت. و آه بهم فهموند که…. من نشنیده بودم که
موتورِ موتور سیکلت روشن شده باشه. با اخم، به جلوی پنجره رفتم و دور درخت رو تماشا کردم. مطمئناً شبح تاریک آوید باقی مونده است. مرد و بخشی از موتور سیکلتش. انگار که او نوعی موجود افسانه ای از داستان های مادربزرگش است. چرا هنوز نرفته بود؟؟ یکم فکر کردم و خودم جواب خودمو دادم خنگ چون هوا سرد بود تو رو فرستاده داخل، اما هنوز کلیدات بیرون دست اون دزده مونده،قفل خونه هم که وضعیتش معلومه پس اینجارو ترک نمیکنه… پشت گردنم رو با بیچارگی خاروندم، لعنتى الان باید چیکار کنم اخه… از من مراقبت کرده و برای من دارو هم خریده، اصلا درست نیست که بیرون بمونه.
با عزم راسخ به سمت در حرکت کردم و بیرون رفتم. – “هنوز منتظری؟” جوابمو نداد. _خب کاملا مشخصه که هنوز منتظری، پس بیا داخل” جواب داد: “چی؟” میگم بیا داخل، هوای بیرون سرده” – “شب بخیر،اما” -“این خیلی مسخرس وقتی بخاطر من بیرون وایستادین، من باید ازت بخوام و اصرار کنم که بیای داخل جایی که امکان یخ زدن وجود نداشته باشه آوید.” دستاشو دور خودش حلقه کرد: “باید اصرار کنی؟” این دو نفر بازی سرسختانه ایی رو شروع کرده بودن. آوید منو دست کم گرفته بود من با بچه های ۵ ساله سروکار داشتم بچه هایی که حرف گوش نمی دادن پس من می تونستم اونو به راه بیارم…