دانلود رمان دخترک کبریت فروش از هانس کریستیان آندرسن با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این داستان دربارهٔ دخترک کبریت فروش فقیری است که در سرمای منجمدکنندهٔ شب سال نو سعی دارد تا کبریتهایش را به مردمی که مشغول خرید هستند بفروشد اما کسی به او توجهی نمیکند و او که در پایان شب یکه و تنها در خیابان باقیمانده است با روشن کردن تکتک کبریتها و دیدن رویاهایش در نور آنها در گوشهٔ خیابان از سرما جان میسپارد. اقتباسهای بسیاری در قالب فیلمهای پویانمایی و … از این داستان صورت گرفتهاست.
خلاصه رمان دخترک کبریت فروش
شب سال نو بود. هوا سرد بود. برف می بارید. دخترک کبریت فروش، در خیابان های سرد و پر برف می گشت و با صدای بلند می گفت: «کبریت … کبریت دارم، خواهش می کنم بخرید!» اما کسی به او اعتنایی نمی کرد. همه تند و تیز از کنارش می گذشتند و می رفتند. زنی از دور پیدا شد. دخترک به طرفش دوید و التماس کرد: «خانم، خواهش می کنم از من کبریت بخرید!» – لازم ندارم دخترجان. در خانه، کبریت زیاد دارم.
برف تندتر می بارید. دخترک از سرما می لرزید. – وای، چقدر سرد است! باید به خانه برگردم، اما نه … تا کبریت ها را نفروشم نمی توانم برگردم، چون پدرم دوباره کتکم می زند. دخترک ایستاد. دستهای زخ زده خود را جلوی دهانش برد و به آنها «ها» کرد و بعد دوباره به راه افتاد. – کبریت … کبریت دارم، خواهش می کنم بخرید! یک چوب کبریت برداشت و آن را روشن کرد، دختر کوچولو احساس کرد جلوی شومینه ای بزرگ نشسته است…