دانلود رمان به گذشته برگردیم از نازیلا_ع با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان راجع به سروان مازیار آرامش و دختری به نام سونیاست. سونیا دختری که بخاطر شیطنتهاش چند بار به دردسر میفته و تو جاهای مختلف دستگیر میشه، هربار هم مأمور رسیدگی به پروندهش مازیاره. از اونجایی که سونیا خانوادهای نداره، آخرین بار که دستگیر میشه، مازیار برای آزادیش شرط میذاره و اون شرط چیزی نیست جز…
خلاصه رمان به گذشته برگردیم
حاج خانوم طول و عرض سالن رو طی می کرد و هر دو دقیقه یک بار به گوشی مازیار زنگ میزد. از این بابت که خوابش برده بود و نتونسته بود سر از کار مازیار و سونیا دربیاره کلافه و عصبی بود از فکر این که این دو نفر الآن یک جا هستن خون خونش رو میخورد هنوز هم نمی تونست قبول کنه که پسرش به جای زهره یا حداقل انایانی دختری مثل زهره رفته سراغ یکی مثل سونیا! از طرفی خاموش شدن گوشی مازیار بعد از چندین تماس که بی پاسخ مونده بود باعث میشد کلی فکر به سر حاج خانوم خطور کنه که هربار با گفتن استغفار سعی می کرد ذهنش
رو پاک کنه! با صدای زنگ آیفون حاج خانوم راهش رو به سمت در کج کرد. دیدن ماشین پلیس و چند مأمور جلوی در چندان چیز عجیب و ترسناکی برای حاج خانوم نبود، به هر حال پسرش سروان مملکت بود و این یک اتفاق معمولی بود، اما نمی دونست که این دفعه قضیه فرق میکنه! حاج خانوم چادرش رو سرش کرد و بعد از اطمینان یافتن از اینکه یک تار موش هم بیرون نیست در رو باز کرد. حاج خانوم که انتظار داشت مازیار پشت در باشه و بگه کاری براش پیش اومده با شنیدن حرف مأمورها و دیدن حکم بازداشت مازیار، پسر دردونه ش، در عرض
شاید کمتر از یک ثانیه رنگش شبیه گچ دیوار شد. دستش که چادرش رو گرفته بود سست شد و در مقابل حرف های مأمورها که ازش می خواستن هر خبری از مازیار فهمید بهشون اطلاع بده تنها سرش رو تکون داد. مأمورها بی توجه به حاج خانومی که نزدیک بود زمین بیفته رفتن و زهره که مثل همیشه نتونسته بود از کنار پنجره دل بکنه فرصت رو برای عرض اندام و خودشیرینی برای حاج خانوم غنیمت شمرد چادر گل داری که از خود حاج خانوم سوغات گرفته بود به سر کرد و به سرعت پایین رفت. حاج خانوم هیچ توجه خاصی به زهره نشون نداد و…