دانلود رمان آقای جلف من از محدثه فارسی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یه خانوم خجالتی و چادری یه آقای جلف وشیطون از شانس بد این خانوم همسایه از آب درمیان اذیتای این آقا برای حرص دادن این خانوم دیدنیه و خنده دار بریم ببینیم این خانوم می تونه این آقای جلف و آدم کنه یا نه…
خلاصه رمان آقای جلف من
چادرم و سفت چسبیدم… جدا ازاین دلقک بازیام همیشه جدی و سنگین راه می رفتم… نگام همیشه به زمین بود. البته نه اینکه مثل کورا راه برم! یه ربع دیگه مونده بود به کلاس… باهانیه نشستیم رو نیمکت های دانشگاه داشتیم باهم ور میزدیم که باعث شد صدای ماهان خر به گوشم برسه. ماهان _ آره داشتم میگفتم دیشب که رفته بودم شهربازی حاج خانوم و دیدم با حاج آقاشون…! کثافت به مهرشاد میگفت حاج آقا… سگ… اتفاقا مهرشاد برعکس من خیلی امروزی و مدرن بود!
عصبی شدم و بلند شدم و روبه هانیه گفتم: من_ اه اه هانیه صدای واق واق سگ داره اذیتم میکنه بلند شو بریم. هانیه درحالی که باترس به اکیپ پسرا خیره شده بود بلند شد و دنبال من راه افتاد… یعنی زدم قهوه ایشون کردما… هانیه _یعنی ریدی به در و پیکرشا… ندیدی قیافشو شده بود لبو! بالبخند گفتم: من _ زر زیاد میزنه… فک کرده خیلی شاخه. هانیه زد بهم و گفت: هانیه _خیلی باحالی… خوشم اومد ازت با هم وارد کلاس شدیم و نشستم سرجام…
بعد چند دیقه ماهان و دار و دستش با قیافه ای همانند گوجه های معروف باغ حاج ممد بن اصغر شیرازی وارد شد… داشت نیشم شل میشد که نذاشتم و بیشتر اخم کردم. یه نگاه تهدید آمیز بهم انداخت که بی اهمیت بهش رومو کردم اینطرف و چادرم و درست کردم . استاد وارد شد و دوباره حاضر و غایب کرد. زرین _ محدثه جعفری… ماهان _ محدثه ریحون بهتره ها! بعد دوستای بی مزش بهش خندیدن… هه هه هه چقدر خندیدم… مردم اصن! بی اختیار از دهنم پرید و گفتم: من _ شوره زار نمک…