خلاصه کتاب:
داستان یاس و فردین دو عاشق و دلداده، طوری که با وجود تمام مخالفت ها دست از هم نمیکشن و بدنامی ای که گریبانشون رو میگیره باعث میشه عشق یاس از مرز جنون رد بشه تا...
خلاصه کتاب:
حاج عمو همیشه میگفت دختری! دختر را با غلظت و غیظ میگفت و مو بر تنم راست میکرد! پا روی پا میانداخت و با چشمان ریز شدهاش تمام تنم را رصد میکرد و من در عالم بچگیهایم خودم را جمع میکردم و بر خودم میلرزیدم! و گاه به این فکر میکردم که حال اگر دخترم چه خبط و خطایی کردهام؟ و باز هم حاج عمو بود که بریدهبریده حرفهایش را به خورد گوشهایم میداد! -دختر باید بلد باشه غذا بپزه! باید بلد باشه بلند نخنده! جلف و سبک نباشه! آت و آشغال به صورتش نزنه! دختر جاش تو خونهست نه بیرون خونه!
خلاصه کتاب:
آهسته لای پلکم را باز کردم و به تاریکی کم جانِ مقابلم چشم دوختم. قلبم هنوز محکم و بیانعطاف میکوبید و هنوز نفسم به حالت طبیعی برنگشته بود که غلتی زد و دستش از روی پهلو هایم کنار رفت. بوی عطرِ خالص و شیرینَش زیر بینیام پیچید و مدهوشم کرد. من هنوز از حضورش اشباع نشده بودم، هنوز میل داشتم و هنوز دلم میخواست به تن و بدنش بتازم…
خلاصه کتاب:
ویدا فرخ دانشجوی ۲۵ ساله ی پرستاریه و زندگی آرومی داره... داره برای مرحله ی مهم زندگیش یعنی ازدواج آماده میشه که ناگهان با گناهی که خواهر دوقلوش دیبا مرتکب میشه زندگی آرومش به هم میریزه و ویدا مجبور میشه همه زندگیشو کنار بگذاره و تاوان گناه خواهرشو بده...
خلاصه کتاب:
دستم را در آب زلال رودخانه فرو می برم، امواج آب دستم را نوازش می کند و انگشتانم را به حرکت در می آورند. نیلوفر های آبی که روی آب برای خودشان می رقصند چشمانم را می گیرند، دستانم را جلو می برم و آرام لمسشان می کنم که ذهنم پی آن اتفاق می رود، اتفاقی که تمام زندگی ام را زیر و رو کرد، باعث شد چشمانم در عسلی وحشی چشمانت غرق شود و نخواهد دیگر نجات پیدا کند، تو و آن عطرت به تمام زندگی من تبدیل شده اید….
خلاصه کتاب:
آزاد یه پسر خشن وعصبی هست که بعداز تولد ازخانوادش جدا شده و به جای برده شده که از اون یه ادم بد اخلاق ساخته یه برادر دو قلو به اسم فرزان داره که عاشق دختر شیرازی بنام مهر ماه هست که به تهران اومده برای تحصیل… ازاد بعد از سال ها برمیگرده به برادرش نزدیک میشه واز فرزان میخواد براش کاری انجام بده…
خلاصه کتاب:
داستان درباره ی دختری به اسم مژگان هستش که دارای یک برادره و مادرش رو سالها پیش از دست داده. علی رغم مخالفت های زیاد مژگان پدرش دوباره ازدواج می کنه و…
خلاصه کتاب:
صبا دختر زیبایی که عاشقانه شوهرش رو دوست داره اما از عشق پنهانیه برادر شوهرش نسبت به خودش خبر نداره. تا اینکه براثر یه سری اتفاقات و برملا شدن خیانت کثیف شوهرش به برادرشوهرش پناه میاره تا ازش درخواست کمک کنه اما بینشون اتفاقاتی صورت میگیره که صبا متوجه میشه تموم این مدت هورام عاشقش بوده و همین باعث دامن زدن به عشقی بزرگ و ممنوعه بین هر دوشون میشه که صبا قصد داره با ارتباط با برادرشوهرش خیانت شوهرش رو تلافی کنه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رازی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.