خلاصه کتاب:
لیلا دختر سلیمان خان به جای قصاص برادرش خون بهای صادق پسر حیدرخان می شود. حیدرخان قبل از سفرش لیلا را به دایه می سپارد تا از او کار بکشد تا تقاص خون پسرش را بگیرد. دایه با همراهی زنان خان نهایت قصاوت و بی رحمی را در قبال لیلا به کار می برند ولی او جان سالم به در می برد تا اینکه خان بر میگردد و دایه برای اینکه کار خود را توجیه کند به لیلا تهمت بی آبرویی می زنند ولی با رو شدن اصل ماجرا لیلا می گریزد و با کمک یوسف نامی عازم جنگل می شوند و آنجا با هم مخفیانه ازدواج می کنند…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رازی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.