دانلود رمان شعله های سوزان از مریم پیروند با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
صبا دختر زیبایی که عاشقانه شوهرش رو دوست داره اما از عشق پنهانیه برادر شوهرش نسبت به خودش خبر نداره. تا اینکه براثر یه سری اتفاقات و برملا شدن خیانت کثیف شوهرش به برادرشوهرش پناه میاره تا ازش درخواست کمک کنه اما بینشون اتفاقاتی صورت میگیره که صبا متوجه میشه تموم این مدت هورام عاشقش بوده و همین باعث دامن زدن به عشقی بزرگ و ممنوعه بین هر دوشون میشه که صبا قصد داره با ارتباط با برادرشوهرش خیانت شوهرش رو تلافی کنه…
خلاصه رمان شعله های سوزان
این اولین بار بود که هورام می خواست شب رو پیش ما بمونه، حس کردم دوست داره بمونه اما به شرم بیهوده اونو منع میکنه، بطرفش رفتم و با گرفتن مچ دستش اونو به دنبال خودم داخل اتاق کشیدم و با شوخی گفتم: خودتو لوس نکن لطفا وقتی میگیم بمون هی نگو نه، ال یا بل. هورام با استرس و لرزشی نا به هنگام که تو صداش افتاده بود گفت: باشه صبا دستمو ول کن خودم میام. وارد اتاق که شدیم با به عصبانیت کنترل شده و تصنعی دستشو پس کشید و گفت: خودم بچه نیستم صبا میتونم بیام، این سبک
بازیارو جلوی متین در نیار. با چشمای گردشده اول به دستش نگاه کردم و بعد به صورتش و با تعجب گفتم: چی میگی زده به سرت؟ چشماشو محکم روی هم فشرد و گفت: منظوری ندارم فقط نمیخوام یه وقت متین… – هیس… سکوت کرد نزاشتم ادامه ی حرفشو بزنه، قدمی به طرفش نزدیک شدم که کمی به عقب رفت، شوکه وار دستمو تکون دادم و گفتم: پیش خودت چی فکر میکنی هورام؟ تو به خواست متین چند ساعت با من تک و تنها تو این خونه بودی اونوقت میخوای متین در مورد این حرکت کوچیک و
ناچیز فکرای ناجور بکنه؟ چیزی نگفت که دوباره گفتم: تو خودت جدیدا یه جوری شدی اگه دوست نداری بهت نزدیک بشم یا بهت دست بزنم بهم بگو به طرف تخت رفت و سریع و خیلی آروم گفت: نه من منظورم این نبود ولی خب نمیخوام اعتماد متین نسبت به من خراب شده اون داداشمه و تو هم… -هی هی چیزی نگو هورام تورو خدا ادامه نده… تو داداش متین نیستی بلکه داداش منی مطمئن باش متین بیشتر از هر کسی بهت اطمینان داره. با فک منقبض شده و اخم غلیظش نگاهشو ازم گرفت و دکمه های پیراهنشو باز کرد…